بر لب درياي حسرت خانه اي دارم قديمي
از دار دنيا عشقي دارم صميمي





آنان که بودنت را قدر نمی دانند
رفتنت را “نامردی” میخوانند . . .




اگه می دونسنتی قطره ی بارون هنگام جدا شدن از ابر چه حسی داشت !
اگه می دونستی یه بندر هنگام رفتن کشتی ها چقدر تنها میشد !
اگه می دونستی درخت کاج هنگام پر کشیدن پرنده ها چقدر غمگین می شد !
اگه می دونستی با رفتنت چه آتیشی به جونم کشیدی اینقدر راحت نمی گفتی : خداحافظ …



لبم عطش زده ی بوسه نیست حرف بزن !شنیدنت عطش روح را می افزاید






به هوش بودم از اول، که دل به کس نسپارم / شمایـل تو بدیدم، نـه صبـر مانـد و نه هوشم




به تو که فکر می کنم
بی اختیار
به حماقت خود لبخند می زنم
سیاه لشکری بودم
در عشق تو
و فکر می کردم بازیگر نقش اولم …
افسوس…





تو روزگار رفته ببین چی سهم ما شد …
از عاشقی تباهی
از زندگی مصیبت
از دوستی شکست و
از سادگی خیانت





نمی بخشمت به خاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی
به خاطر تمام غم هایی که بر صورتم نشاندی
نمی بخشمت به خاطر دلی که برایم شکستی
به خاطر احساسی که برایم پر پر کردی
نمی بخشمت به خاطر زخمی که با خیانت بر وجودم تا ابد نشاندی



خیانت واژه ی تلخی ست ، حقیقتی زهرآگین…
فرود دشنه، پی در پی ، بر پیکره ی دوستت دارمها…
هرگز تبرئه ای نیست…
آنکه را که چنین به کشتن قلب آهنگین عشق برخاست و دلی را که پژمرد …




من آن بخت سپید خود که گم شد سالها از من / کنون در گوشه ی چشم سیاهی کرده ام پیدا




چراغ قرمز دلم را به خال لبت من سبز ميکنم
تا فردا صبح که تو نيستي باز هم صبر ميکنم
صبر ميکنم و غصه دوريت را سر ميکنم
تا بفهمم که امشب را چگونه سحر کنم....
شعري از: علي رمضان پور




دوست داشتن …
همین که پای کسی به دنیایت باز می شود ،
پایت از این دنیا بریده می شود …
فرستنده : لآکــ مشکـ ـی






چه جمله عجیبی است دوستت دارم هرکس میگویدعاشق ترمی شود وهرکس میشنود بی تفاوت تر...




من به هیچ دردی نمیخورم،این دردهاهستند که چپ وراست به من میخورند...




نه به دیروزهایی که بودی فکرمیکنم!نه به فرداهایی که شاید بیایی!!!
میخواهم امروزرا زندگی کنم ...خواستی باش...
خواستی نباش....




واسه شکستن یه دل یه لحظه وقت میخوای . اما واسه اینکه
 از دلش در بیاری شاید هیچوقت فرصت نداشته باشی ...



پروانه چه لذتی دارد؟
وقتی
زنبور کارگری باشی
که نتوانی
عاشق ملکه بشوی



دل درد گرفته ام از بـس فنـجان های قهوه را سر کـشـیده ام،و تو . . .ته هیـچـکدام نـبـودی




بـرایــ دلـــــ منــــ
همیشهـــ "تــو" خواهــــی ماند...
حتی اگر ..............
مخاطبـــــــ تمامـــــــ این نوشته هایمــــ " او " شونــــد




گذشته ی من گذشت ..!
حتی می توانم بگویم درگذشت...
و من برایش ماهها و روزها سوگواری و سکوت کردم .....
خاطراتم را زیر و رو کردم و ای کاشهای فراوان گفتم ..!
ولی دیگر بس است!
... ... ... ... من به شروعی دیگر می اندیشم
و به شروع زندگی دیگر
و حس ناب تازه شدن



تنهایی وقتیه که تنها کسی رو که داری و یه عمر ازش خاطره 
داری یهو بزاره بره و جلو چشم خودت با یکی دیگه باشه...واقعا سخته نه؟




گریه ام میگیردوقتی میبینم کسی که دنیای من بود,
منت دیگری رامیکشد........دنیای نامرد‏‏!‏



چقدر خوبه بعضی از آدما بدونن که اگر چیزی رو به روشون نمیاری
“از سادگی نیست”
شاید دیگه اونقدر واست مهم نیستن که روشون حساس باشی !!!





همیشه درد از دیگران است
گاهی از نبودنشان
گاه از بودنشان




این تو نیستی که مرا از یاد برده ای
این منم که به یادم اجازه نمیدهم حتی از نزدیکی ذهن تو عبور کند
صحبت از فراموشی نیست ، صحبت از لیاقت است !!!





نامم را پاک کردی ، یادم را چه می کنی؟!
یادم را پاک کنی ، عشقم را چه می کنی؟!...
اصلا همه را پاک کن ...
هر آنچه از من داری...
از من که چیزی کم نمی شود...
فقط بگو با وجدانت چه می کنی؟!
شاید...؟!
نکند آن را هم پاک کرده ای ؟!!!
نـــــــــــــــــــــــــه!! شدنی نیست...
نمی توانی آنچه رانداشتی پاک کنی!‬




آسوده ام زیرا تو را دوست دارم
شب ارام میگذرد...
من تنها ب یاد تو نشسته ام...
اگر شب هم بگذرد...!!!
من از یاد تو نمیگذرم...!!!








قلبم را عصب کشی کرده ام

دیگر نه از سردی نگاهی میلرزد

نه از گرمی آغوشی میتپد...




روزهای اول به خودم میگفتم نمیدونه دوستش دارم که منو
 دوست نداره اما حالا میدونه وبازم منودوست نداره منم یه
 حلقه تودست چپم کردم برای اینکه فکرکنه منم دیگه دوستش ندارم....





آخرین روزی که من بودم کنارت توبرام چیزی ازاین غربت نگفتی
حالامن میون این غربت اسیرم توبرام راهی به جزرفتن نذاشتی...



روزگاری یک تبسم ، یک نگاه خوشتر از گرمای صد آغوش بود
 این زمان بر هر که رو کردم دریغ آتش آغوش او خاموش بود



از سرنوشت پرسيدم با آنكه با احساسم بازي كرد چه كنم؟ انگشت بر لبانم گذاشت
 و گفت : بسپارش به ما كه هيچ احدي از سرنوشت خويش خبر ندارد






خداجونم حالا ک اونی ک من خواستم نشد
حالا ک اونی ک همه ی زندگیم بود رفت و تنهام گذاشت
تو دیگه تنهام نذار
کمکم کن..





خداجونم مرسی ک خواستی منم مثل تو تنها باشم
ولی...
ولی من ظرفیت این همه تنهایی رو ندارم





هیچ گاه به کوچه بن بست ناسزا نگو …
رنج بن بست بودن، برای کوچه کافی است




شبا فکر و خیال تو چرا خوابم نمی گیره
نه تنها لحظه هام حتی تموم خونه دلگیره
حالا که شب به شب رفت و توام تنهایی سر کردی
توی تنهایی می پوسم نمی ذارم که برگردی





زندگی چون قفس است ، قفسی تنگ پر از تنهایی ، و چه خوب است
 دم غفلت آن زندان بان ، و سپس بال و پر عشق گشودن ، بعد از آن هم پرواز




چه کسی می داند که تو در پیله ی تنهایی خود تنهایی ؟ چه کسی می داند
 که تو در حسرت یک روزنه در فردایی ؟ پیله ات را بگشا تو به اندازه ی یک پروانه زیبایی





بهاری کن مرا جانا، که من پابند پاییزیم
و آهنگ غزلهای جوانم گریه می خواهد
چنان دق کرده احساسم میان شعر تنهایی
که حتی گریه های بی امانم، گریه می خواهد . . .





پناهم می دهی امشب ؟ میان آب و گل رقصان ، میان خار و گل خندان در آن
 آغوش نورانی ، پناهم می دهی امشب ؟ دل و دین در کف یغما و من تنها در
 این هنگام روحانی ، پناهم می دهی امشب






هیچگاه عشق به همدم را پاینده مپندار و از روزی که دل می بندی این نیرو را نیز در
 خویش بیافرین که اگر تنهایت گذاشت نشکنی و اگر شکستی باز هم نا امید نشو ، چرا
 که آرام جان دیگری در راه است . (ارد بزرگ)



زندگی چون قفس است ، قفسی تنگ پر از "تنهایی" ، و چه خوب است دم 
غفلت آن زندان بان ، و سپس بال و پر عشق گشودن ، بعد از آن هم پرواز



آنقدر با تنهایی انس گرفتم که دیگر زبانش را می فهمم !
و فهمیدم…
تنهایی هم می تواند عشق خوبی باشد به شرط اینکه
درکش کنم




گر نخل وفا بر ندهد، چشم تری هست / تا ریشه در آب است، امید ثمری هست
آن دل که پریشان شود از ناله ی بلبل / در دامنش آویز که با وی خبری است . . .




باد آورده را باد ميبرد: قبول!
اما تويي که با پاي خودت آمدي چرا؟



دل خوشم با غزلی تازه، همینم کافی ست - تو مرا باز رساندی به یقینم. 
کافی ست! - قانعم، بیشتر از این چه بخواهم از تو - گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست!




ﭼــﺮﺍ ﺁﺩﻣـــﺎ ﻧﻤﯿـــﺪﻭﻧﻦ ﺑﻌﻀــــــــﯽ ﻭﻗﺘﻬــــﺎ ﺧـــــﺪﺍﺣﺎﻓـــــﻆ
ﯾﻌﻨـــــــﯽ :
" ﻧــــﺬﺍﺭ ﺑﺮﻡ "
ﯾﻌﻨـــــــﯽ ﺑــﺮﻡ ﮔــــﺮﺩﻭﻥ
ﺳﻔــــﺖ ﺑﻐﻠـــــﻢ ﮐـــﻦ
ﺳـــــﺮﻣﻮ ﺑﭽـــــﺴﺒـــﻮﻥ ﺑﻪ ﺳﯿﻨــــﻪ ﺕ ﻭ ﺑﮕــــــﻮ :
" ﺧﺪﺍﻓــــﻆ ﻭ ﺯﻫــــﺮ ﻣـــﺎﺭ
ﺑﯿﺨــــــﻮﺩ ﮐــــﺮﺩﯼ ﻣﯿﮕﯽ ﺧﺪﺍﻓـــــﻆ
ﻣﮕـــــﻪ ﻣﯿـــﺬﺍﺭﻡ ﺑــــﺮﯼ؟ !!
ﻣــــــﮕﻪ ﺍﻟﮑﯿــــــــﻪ .. "
ﭼﺮﺍ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻦ؟!






عاشق بمون کنارم
تشنه تر از کویرم
بارونی تر از ابر
تو پرسه های خیابون
شده روزگار تنهاییم
دلتنگ تر از دنیام برای تو
آسمان هرشب همرنگ من
ماه و ستاره هاش می خوام باشه از جنس تو
یه دنیا حرف تو چشمات مونده
غربت سکوت
می گشتم ازت دنباله یه نشونی
پرسه میزدم از سرگردانی و تنهایی






تنهـآیی یعنی
وقتی میای اس تنهایی 4 جوک میخونی
یاده همه خاطرات با اون میفتی
به خودت که میای
میبینی گونه هات خیسه . . . .
اونوقت تویی و خاطرات اون !!!!





من نه عاشق هستم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من، من خودم هستم
 و یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزد و نه آلوده به افکار پلید.
من به دنبال نگاهی هستم که مرا از پس دیوانگی ام میفهمد...
تقدیم به همه ی بچه های گل ایران





خزان بنشست و گل با بادها رفت/چه اسان میشود از یادها رفت




واژه هایم در ذهن ماندن و نرسیدند به کاغذ
مانند من به تو...







دمش گرم...باران را می گوییم...به شانه ام زد و گفت : 
خسته شده ای؟ امروز تو استراحت کن من بجایت امروز میبارم





ﺑﺎﻳﺪ ﺧﻴﺎﻧﺖ ﻛﻨﻲ ﺗﺎ ﺩﻳﻮﻭﻧﻪ ﺍﺕ ﺑﺎﺷﻦ ؛
ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﮕﻲ ﺗﺎ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺗﻮ ﻓﻜﺮﺕ ﺑﺎﺷﻦ ؛
ﺑﺎﻳﺪ ﻫﻲ ﺭﻧﮓ ﻋﻮﺽ ﻛﻨﻲ ﺗﺎ دوسِت ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻦ ؛
ﺍﮔﻪ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﻱ ، ﺍﮔﻪ ﺑﺎﻭﻓﺎﻳﻲ ، ﺍﮔﻪ یک ﺭﻧﮕﻲ ؛
بدون که ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ







روز هایی که میدیدمت نفسم میگرفت، حالا که نیستی دلم میگیرد.....
برگرد تحمل اولی آسان تر است......






اعداد را باور نکن! هوا.. اینجا.. بی تو.. سردتر از این حرف هاست!!ا






گاهى نیاز دارى به یه آغوش بى منت که تورو فقط و فقط واسه
 خودت بخواد که وقتى تو اوج تنهایى هستى با چشماش بهت بگه… هستم تا هستی …






یک متن ساده را
صد بار میخوانم و هیچ نمی فهمم اش !!
نگو که <رفتنت> عوارضی نداشت..





من احساس کرده ام رنج آن دلقک دوره گرد را که اقیانوسی 
از غرور در دلش موج می زد اما سکه رهگذر خودخواهی آن را می خشکاند …






این روزها پرم از لحظه هایی که دوستشان ندارم …




منم تنهاترین تنهای تنها
اسمتو می نویسم روی شن ها
باد میاد اسمتو پاک میکنه
کارم شده در این صحرای غمها






تورا به یاد آن روز ، تورا به یاد گلبرگ های خشک آن روز خشکیده ، تورا به روز اول بار دیدنت ،
 تورا به اولین نگاه عاشقانه ، تورا به یاد باران روز نیامده ات ، تورا به "تنهایی" روز رفتنت ،
 تورا به باران روز برگشتنت ، تنهایم مگذار دیگر






دنیا ! نخواستیم یار بی وفا ، تنهایی بهتر
درد تنهایی نخواستیم شفا ، تنهایی بهتر
یک عمر در پی یار باوفا ، با وفا بودیم
اما ندیدیم به غیر از جفا ، تنهایی بهتر . . .








وسعت درد فقط سهم من است ، باز هم قسمت غم ها شده ام ، دگر آیینه ز من با خبر است
 که اسیر شب یلدا شده ام ، من که بی تاب شقایق بودم ، همدم سردی یخ ها شده ام 
 کاش چشمان مرا خاک کنید ، تا نبینم که چه تنها شده ام





مسافرکناریم که پیاده شد
پنجره ای گیرم آمد
باقی مسیر را گریستم...




عشق را با فکر تو معنا کنم من با حضورت قلب خود زیبا کنم من گر
 چه آبی در دلم جاری نبوده دشت دل با بارش مهر تو دریا می کنم من




مخاطب خاصی ندارد نوشته هایم اما تا دلت بخواهد همدرد دارد داغِ تمامِ نوشته هایم …




تنهایی یعنی آرامش این که مجبورنباشی هرشب به کسی بگویی:‏"شب بخیرعزیزم‏"‏هی دنیا





خسته که می شوم سَرم را میان دستهایم می گیرم
آنقدرتکرارت می کنم که بالا بیــاوَرَم
من انتقام زَجــرِتمام لحظه های بی توبودن را
بالاخره از "خود" خواهم گرفت





جای دسته گلی که فردا در قبرم نثارمیکنی امروز با شاخه گلی کوچک یادم کن
.بجای سیله اشکی که فردا بر مزارم میریزی امروز با تبسمی شادم کن.بجای 
اون منتهای تسلیت که فردا برام میخوانی امروز با یک پیغام کوچک خوشحالم کن
 من امروز به تو احتیاج دارم نه فردا.!.!.







ما دوتا جفت هم بوديم
رو عشق هم قسم خورديم
اما
رفت از پيشم
اي واي
منو دل هردومون مرديم...'مجيد خراطها'






غروبا دلم ميگيره، عكسشو بغل مي گيرم
هنوزم مثل قديما، واسه ي اشكاش مي ميرم
هنوزم واسم سواله، كه چرا تنهام ميذاره
من دارم اينجا مي ميرم، اما اون دوسم نداره..
'مجيد خراطها'





هر شعر
گریز از یک گناه بود
هر فریاد
گریز از یک درد
و هر عشق
گریز از یک تنهایی عمیق
افسوس که تو
هیچ گریزگاهی نداشتی…!






بهانه های دنیا تو را از یادم نخواهد برد…
من تو را در قلبم دارم
نه در دنیا …





کاش میشد هیچکس تنها نبود
کاش میشد دیدنت رویا نبود
گفته بودی باتو میمانم ولی
رفتی و گفتی که اینجا جا نبود
سالیان سال تنها مانده ام
شاید این رفتن سزای من نبود
من دعا کردم برای بازگشت
دستهای تو ولی بالا نبود
باز هم گفتی که فردا میرسی
کاش روز دیدنت فردا نبود …




از دل کوچه گذشتم از میون جاده ی خیس
این مسیر بدون برگشت که واسم هیچ آشنا نیست
میخوام آرامش بگیرم من که تو غصه اسیرم
حق من نیست مثل سایه توی تنهایی بمیرم…






عشق ؛ به زخم که برسد ، سکوت می شود
زخم که عمیق شود ، بیداریِ دل ، درد دارد !
من
در این بغض های هر لحظه
در این دلتنگی های مدام
در این آشفتگی های دقایقم
دارم
سکوت
می شوم
با من از عشق چیزی بگو
پیش تر از آنکه زخم هایم عمیق شود…!






متنفرم از انسان هایی که دیوار بلندت را می بینند
ولی به دنبال همان یک آجر لق میان دیوارت هستند که،
تو را فرو بریزند…!
تا تو را انکار کنند…!
تا از رویـــت رد شـــوند




این بار که دیدمت جلوی باران را نگیر .اشکهای من غصه نیست فقط....
چشمهای من خجالتیست.چشمانم به وقت دیدنت عرق میکنند...




همه نیمه گمشده و مکمل شونو پیدا کردن ،ما هنوزمتمم مون روهم ندیدیم!




ﻫﻴﭽﮕﺎﻩ ﻧﻔﻬﻤﻴﺪﻡ ﭼﻪ ﺭﺍﺯﻳﺴﺖ ﺑﻴﻦ ﺩﻝ ﻭ ﺩﺳﺘﻢ !
ﺍﺯ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﻓﺖ ﺑﻪ ﻫﺮﭼﻪ ﺩﻝ ﺑﺴﺘﻢ !



دلم شور میزنه...میترسم صبح که ازخواب بیدارشدم...
از قاب عکست رفته باشی ...ازتوبعید نیست.





چه دردیست در میان جمع بودن.ولی درگوشه ای تنها نشستن...




سلامتی اونکه فکر کردیم تونستیم فراموشش کنیم اما وقتی خوابشو میبینیم کل روزو پکریم

 


برچسب‌ها: