یوسف و زلیخا را بی خیال

من در آغوش همین پیراهن یادگاری

هزار سال جوان تر میشوم !

.

.

.

وقتی با خدا گل یا پوچ بازی میکنی ، نترس !

تو برنده ای ، چون خدا همیشه دو دستش پره

.

.

.

من منتظرت شدم ولی در نزدی / بر زخم دلم گل معطر نزدی

گفتی که اگر شود می آیم اما / مرد این دل و آخرش به او سر نزدی

.

.

.

دلتنگی چیست ؟ یادگاری از آنان که دوستشان داریم و از ما دورند !

.

 

یوسف و زلیخا را بی خیال

من در آغوش همین پیراهن یادگاری

هزار سال جوان تر میشوم !

.

.

.

وقتی با خدا گل یا پوچ بازی میکنی ، نترس !

تو برنده ای ، چون خدا همیشه دو دستش پره

.

.

.

من منتظرت شدم ولی در نزدی / بر زخم دلم گل معطر نزدی

گفتی که اگر شود می آیم اما / مرد این دل و آخرش به او سر نزدی

.

.

.

دلتنگی چیست ؟ یادگاری از آنان که دوستشان داریم و از ما دورند !

.

.

.

چشمانت زمین محبت بودند و من جاذبه اش را

وقتی سیب درخت دلم افتاد فهمیدم

.

.

.

خاطرات چوبه ای خیسی هستند ، که با آتش زندگی ، نه میسوزند

و نه خاکستر میشوند

.

.

.

ذهنم فلج می شـــــود… وقتی می خوانمت

و تو حتی نمیگویی

جـــــــــانم

.

.

.

در تمنای نگاهت بی قرارم تا بیایی / من ظهور لحظه ها را می شمارم تا بیایی

خاک لایق نیست تا به رویش پا گذاری / در مسیرت جان فشانم گل بکارم تا بیایی

.

.

.

دلم کرده هوایت نازنینم

فدای بوسه هایت ! نازنینم

تمام صورتت پنکیک پوش است

بگو بوسم کجایت نازنینم !

.

.

.

پنداشتی که چون ز تو بگسستم / دیگر مرا خیال تو در سر نیست

اما چه گویمت که جز این آتش / بر جان من شراره ی دیگر نیست

.

.

.

برایت مینویسم دوستت دارم

میدانم که نمیدانی

ولی میدانم که میخوانی آرزویم این است که نخوانده بدانی

.

.

 

.

 

با توام بی حضور تو ، بی منی با حضور من

می بینی تا کجا وفادار ماندم تا دل نازک پروانه نشکند ؟

همه ی سهم من از خود دلی بود که به تو دادم

 

 

 


برچسب‌ها: