اس ام اس برای عاشق تنها
میدونی سخت ترین کار دنیا چیه؟ غریبه فرض کردن یه اشنا
باختن تو این بازی واسم از قبل مسلم شده بود سخت شده بود تحمل ، عشقت به من کم شده بود
رفتم ولی قلبم هنوز هوات و داره شب و روز
من هنوزم عاشقتم به دل میگم بساز بسوز
بازم دلم گرفته تو این نم نم بارون
چشام خیره به نوره چراغ تو خیابون
خاطرات گذشته منو میکشه اخر
چه حالی دارم امشب به یاد تو زیر بارون
غروب غمهایت را به هر قیمتی خریدارم / اگر همدم شبهای تنهایی من باشی
چون نهالی سست میلرزد / روحم از سرمای تنهایی
میخزد در ظلمت قلبم / وحشت دنیای تنهایی
تا شد آشنا جانم با نوای تنهایی / عالمی دگر دارم در هوای تنهایی
بیگانه به لبخندم دل به کس نمی بندم / اشک دیده ای دارم آشنای تنهایی
یاد گرفتم….دستانم این بار که یخ کرد….دیگر دستانت را نگیرم…چرا که آستین هایم از تو با ارزشتر و ماندنى ترند!!!
ایـن خــوب بــودنــهآمـَصـلـَحــَتـیـسـت ..!!!گــآهـی بــهـتـَر اسـت از حــآلــَم بـی خــَبــَر بــآشــی ...
خیلی ساده بگم....
داشتم اس ام اس های عاشقونه رو میخوندم...خیلی ازشون خوشم اومد...
گوشیمو برداشتم یکیش رو نوشتم
خواستم بفرستمش هرچی فکرکردم کسی رو نداشتم که براش بفرستم...
(یادم نبود که 1ماهه رفته)
ميگم برات مهم نيست چي سرم مياد.....
ميگي بذا سياه بشه روزگارش....
ميگي بذا نباشه و فقط بره ..
اصن بذا بميره بيخيالش...
برو...
لیاقت می خواهد واژه " ما " شدن
لیاقت می خواهد "شریک " شدن
تو خوش باش به همین "با هم " بودن های امروزت
من خوشم به خلوت تنهایی ام
... تو بخند به امروز...
من میخندم به فرداهایت..
تو برو...
از اینکه بگویی: "دوســـتت دارم"
هرگز خجالت نکش
برخی واژه های کوچک
بـه اندازه ی یک انفجار بزرگ
تا ثیر گذارند...!!
بعضـــــــــ ی وقــــت ها یـکی طوری میسوزونتت کــــــ ه هزار نــــــفر نمیتونن خامـــــوشت کنن
بعضی وقـــــــت هــ ـا یکی طوری خاموشت میــکـنـــــــ ه که هزار نفر نمیتونن روشنتــــــــ كنـــ ـ ــن.
خيلي دلتنگ اينم كه با كسي حرف بزنم كه منو بفهمه؛دوستدارم اون كس
تو باشي اما يادم اومد كه تو هيچ وقت منو نفهميدي هيچ وقت!!؟
اگر بنا باشد کسی از ما بماند همان به که تو بمانی کینه ی تو به کار این دنیا بیشتر می آید تا عشق من ...
تمام برگ های دفترم تمام شد
قلمم به پایان رسید
دستم سست شد
چه سرمشقی دادی به من ...؟
هنوز هم می نویسم :
" دل دادن خطاست "
جلد گرفته ام عشقم را با خیال و خاطره…
مبادا که تا بخورد حتی گوشه ی احساسم زیر دست این همه تنهایی
به حقيقت من و تو آگاهيم/
هردومون گمشده يك راهيم/
هر دو زخمي شده يك شلاق/
هر دو نفرين شده يك آهيم/
منو تو عاشق بي تدبيريم/
منو تو مجرم بي تقصيريم/
گر نباشيم در اين راه با هم/
بيگمان در تنهايي ميميريم.
چـرا سـاكـت نـمـي شـوي؟
صـداي نـفـس هـايـت . . . در آغـوش ِ او
از ايـن راه ِ دور هـم آزارم مـي دهـد !!!
لــعــنــتــي . . . آرامـتـر نـفـس نـفـس بـزن !
چقدر سخته گوشیت یعالمه میس کال داشته باشه اما هیچ کدوم از طرف اون کسی نباشه که منتظرشی...
روزگاریست که عادت شده ایم
از سر تکرار ،محبت شده ایم
عادت این قبیله این است،
دور آتشی که میسوزی، می رقصند...
دستت را بده تا از آتش بگذریم
آنها که سوختند همه تنها بودند....!
سخــت است ببـــآزی
تمــآمـِ احـسآسِ پآکــَت را
و هنــــوز نفهمـیده بآشی
اصلــــا دوستـــَت دآشــت؟؟؟!!!
او رفت و من در حسرت نگاهی پر راز ماندم ماندم تا بیاید و پاسخ دهد چرا چرا تنهایم گذاشت در حسرت پرسیدن این سوال هم ماندم
زمان هیچ وقت دردی را دوا نمیکند
این خود ما هستیم که
به درد عادت میکنیم...
خواستم بهت چيزي نگم،تا با چشام خواهش كنم،درا رو بستم روت تا احساس آرامش كنم،باور
نميكنم ولي انگار غرور من شكست،ميخواي بري، ، ،اسرار من بي فايده ست..
گاهــــــی مجبـــور ی برای راحــــت کــــردن خیــــال دیگـــــران
خـــود را خوشحـــــــال نشان بــــدی
ولـــــی چه حیــــف که درونـــــت غوغـــــــاست
قاصدک حرف دلم را تو فقط می دانی،نامه عاشقیم را تو
فقط می خوانی،قاصدک هیج کس با من نیست،همه رفتند تو چرا می مانی؟
آنقدر خانه ی دلم تنــــــــــها ماند،
که اینک ...
عنکبوت ها هم، در آن تار تنیــــــــده اند.
اشک هایم بویه تو را می دهند چون به خاطره غمه فراغ تو ریخته شده اند
رؤياهايم نيز با من غريبه شده اند ... هروقت سراغشان را ميكيرم خيالى بودنشان را به رخم ميكشند!
وفاداری ؟ خدا بیامرزتش !
صداقت ؟ یادش گرامی باد !
غیرت ؟ به احترامش چند لحظه سکوت !
معرفت ؟ یابنده پاداش می گیرد !
دهان تنهائیم آب می افتد
برای یک قطره بودنت !
گاهی دوست دارم تو باشی و من همین تنهایی نمیدانی چه عالمی دارد
به سلامتی هر کس که درونش داره میسوزه اما ترجیح میده لبهاش و بدوزه
تلخی روزگار اینه که خیلی چیزا رو میشه خواست…….!!
ولی نمیشه داشت……!!!!!
ای تنهاترین تنهای شبهای تنهایی من تو تنها کسی بودی که تنهایی هایم را
تنها به تو گفتم آه ای خدای من چه شبها که تن ها ، تنها آرامیدند و
در تنهایی فریاد دوستت دارم سر دادند
تو اگر میدانستی که چه زخمی دارد و که چه دردی دارد خنجر از دست
عزیزان خوردن ،از من خسته نمی پرسیدی که تو ای دوست ... چرا تنهایی؟!؟
من به زیبایی چشمان تو غمگین ماندم ... و به اندازه هر برق نگاهت
به نگاهی نگران ... تو به اندازه ی تنهایی من شاد بمان. تنهایی من
به قدر تپش قلب مهربان تو می باشد.
هی فلانی...
رفتن حق ادماست...
اما اگر پیشم بودی تابستانم قشتگتر بود...
رفت ... بدون خداحافظی... به همین سادگی...
خدایا چه امتحان سختیه... دوباره تنها شدم!
گاهــــــی مجبـــور ی برای راحــــت کــــردن خیــــال دیگـــــران
خـــود را خوشحـــــــال نشان بــــدی
ولـــــی چه حیــــف که درونـــــت غوغـــــــاست
قاصدک حرف دلم را تو فقط می دانی،نامه عاشقیم را تو فقط
می خوانی،قاصدک هیج کس با من نیست،همه رفتند تو چرا می مانی؟
آنقدر خانه ی دلم تنــــــــــها ماند،
که اینک ...
عنکبوت ها هم، در آن تار تنیــــــــده اند.
اشک هایم بویه تو را می دهند چون به خاطره غمه فراغ تو ریخته شده اند
رؤياهايم نيز با من غريبه شده اند ... هروقت سراغشان را ميكيرم خيالى بودنشان را به رخم ميكشند!
وفاداری ؟ خدا بیامرزتش !
صداقت ؟ یادش گرامی باد !
غیرت ؟ به احترامش چند لحظه سکوت !
معرفت ؟ یابنده پاداش می گیرد !
دهان تنهائیم آب می افتد
برای یک قطره بودنت !
گاهی دوست دارم تو باشی و من همین تنهایی نمیدانی چه عالمی دارد
به سلامتی هر کس که درونش داره میسوزه اما ترجیح میده لبهاش و بدوزه
تلخی روزگار اینه که خیلی چیزا رو میشه خواست…….!!
ولی نمیشه داشت……!!!!!
ای تنهاترین تنهای شبهای تنهایی من تو تنها کسی بودی که تنهایی هایم را
تنها به تو گفتم آه ای خدای من چه شبها که تن ها ، تنها آرامیدند و در
تنهایی فریاد دوستت دارم سر دادند
تو اگر میدانستی که چه زخمی دارد و که چه دردی دارد خنجر از دست
عزیزان خوردن ،از من خسته نمی پرسیدی که تو ای دوست ... چرا تنهایی؟!؟
من به زیبایی چشمان تو غمگین ماندم ... و به اندازه هر برق نگاهت به نگاهی نگران
تو به اندازه ی تنهایی من شاد بمان. تنهایی من به قدر تپش قلب مهربان تو می باشد.
هی فلانی...
رفتن حق ادماست...
اما اگر پیشم بودی تابستانم قشتگتر بود...
رفت ... بدون خداحافظی... به همین سادگی...
خدایا چه امتحان سختیه... دوباره تنها شدم!
من نشاني از تو ندارم اما نشاني ام رابراي تو مي نويسم: درعصرهاي انتظار،به حوالي
بي کسي قدم بگذار! خيابان غربت را پيدا کن و وارد کوچه پس کوچه هاي تنهايي شو! کلبه ب
غريبي ام را پيدا کن، کناربيدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهاي رنگي ام! درکلبه
را باز کن وبه سراغ بغض خيس پنجره برو! حرير غمش را کنار بزن! مرا مي يابي
دو چیز بین ما هست که هیچ وقت تموم نمیشه:
حماقت من
و
دروغ های تو
دوستیها بی رنگ........
بی کسی ها پیداست.......
راست گفتی سهراب......
آدم اینجا تنهاست..........
وقــتـي ازم مــي پـرسي که خوبـي و من ميگم: اي بد نيستم..
يعني بدم !
خيلي هم بدم !!
پس نگو خدا رو شکر !
اگر او برای تو ساخته شده
من برای تو ویران شدم
حالا ببین...
غذای روزانه ام شده فریاد هایی که نجویده قورت میدهم...
گاه میتوان تمام زندگی رادرآغوش گرفت،فقط کافیست تمام زندگیت یک نفرباشد
تواین دنیا به هرکی تکیه کردم،جا خالی داد وبه زمین خوردنم خندید.
سلامِ مرا به وجدانت برسان و اگر بیدار بود بپرس
چگونه شب ها را آسوده می خوابد . . . ؟
ای کاش
نبودنت را با خود برده بودی!
روزی اگر نبودم تنها آرزوی ساده ام
این است که زیر لب بگویی:
"یادش بخیر"
به بعضیا تو زندگی باید گُفت.. من چشم میذارم.. تو فقط گُمشو.
دلـم عـجیب تـنگ شُده بـَرای تمام لحظه هـآیی ....
که دلـت عـَجیب بـَرایـَم تنگ می شُد ..!
تنهایی یعنی:
بری عطری رو که اون میزده رو بخری
و بزنی به خودت
تا فکر کنی کنارته
كاش زمانی كه بودی به اين جمله كه :كاش ميبودی بيشتر فكر
ميكردم كه موقع گفتنش چه سوزی دارد.........!!!!!!!
تنهایی هم مد شده...
همه به هم خیانت می کنند...
و بعد داد می زنند که تنهایم!!!
این روزها احساس بـچـه ای رو دارم که رفـتـه تـو کــوچــه تــا بـازی کـنــه ولـی کــسـی بـازیــش نـمـیــده!!
جدیداً اسم خیانت شده یه اشتباه …
که باید ببخشی و فراموش کنی وگرنه محکوم می شی به کینه ای بودن!
وقتـــی دلـــت گــرفتـــه
وقتـــی غمگینـــی
وقتـــی از زنـــدگـــی سیــــری…
حـــواستـــو خیلـــی جمـــع کـــن چـــون طعمــــه خــوبـــی هستــــی..
وقتی کسی تصمیم می گیره بره
حتی اگه نره ،
دیگه پیشت نیست..!
شاید تو نمی دانی...!!!
چقدر سخت است...!!!
یار را .... با یار .... دیدن...!!!
چندیست ز یایران قدیمی خبری نیست،
از آن همه خوبی و محبت اثری نیست،
چشمم به درو گوش به گوشی و دلم تنگ،
در کوچه تنهایی ما رهگذری نیست.
امشب آرام نشستم، زل زدم به دیوار، غرق شدم تو یه سری فکـــر
شایدم رویـــا نمی دونم ...تا به خودم اومدم دیدم صورتم خیس شده ... به همین سادگی .
هرگاه از غروب بی عاطفه شب خسته شدی
به یاد تنها کسی باش که به یاد توست .
قرعه کشی که تمام شد تو به اسم دیگری در امدی. تقدیر جای خود اما لااقل اسم مرا هم در کیسه ات می انداختی.........!!!
منتظر خداحافظى من نباش من هرکه را به خدا سپردم دیگر پس نیاورد…!
چه بى تفاوت زندگى میکنند آدم ها بى آنکه بدانند
در گوشه اى از دنیا تمام دنیاى کسى شده اند…
“من”یک نقطه دارد
من تنها هستم
”تو” دو نقطه دارد
پس تنها نیستی..
بس است
میهمان داریم
بیا و آبروداری کن
نگذار بفهمند پشت این نقاب خندان خیس میشوی…
با چشمانم هستم..
خیلی ها مترسک را دوست ندارند چون پرنده ها را می ترسونه اما من دوسش دارم چون تنهایی را درک می کنه!
میان من و تو فاصله هاست...
گاه می اندیشم که آیا تو میتوانی به لبخندی این فاصله را برداری.......
رفته ای ؟؟؟
بعضی ها بهش میگن قسمت
اما من تازگیها بهش میگم به درک !!
گــــفته باشــــم !.!.!
مـــن درد مــــــــی کــشــم ؛
تــــو امــــا …. چشم هـــــایت را ببنـــــــد !
سخت است بـدانـــــم می بینی ، و بی خیــــــــــالی … !
چشمانم را باز ميكنم و تو نيستي...
اين بيرحمانه ترين اتفاق هر روزم است.
تیک تاک کسل کننده ی ساعت دیواری اتاق،
پُک میزنه از تک تک ثانیه های مونده از عمرم…
تیک ،
تاک.
به همین سادگی ،
بی تو ،
…
یک عمر گذشت…
ساعت مچی ات را باز کن … دست هایت را در بیاور
بگذار برای یک شب هم که شده
آب ِ خوشی / از گلوی ِ چشمهایت / پایین برود …
آدم فهمیده ای بود !
خوب می دانست کجاها خودش را به نفهمی بزند …
فصل امتحانات. . .
من جز مرور رنگ چشمانت و خط کشیدن زیر دلتنگی هایم هیچ درسی ندارم....
برچسبها:
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و پنجم بهمن ۱۳۹۱ ساعت 4:3 توسط آرزو
|
دوست های عزیز و مهربانم