اس مفهومی
اس مفهومی
خسته ام
مثل آخرین سرباز
که سر به زیری اش را
پلاک ها
می فهمند!
قاب عکس نیستم....
آئینه ام
به کسی نمی چسبم
به طمع رويا ،چشم مي بندم
و به كام كابوس، باز مي گشايم
چگونه ست با چشمان بسته به رويا رسيدن !!!؟
خسته ام
مثل آخرین سرباز
که سر به زیری اش را
پلاک ها
می فهمند!
قاب عکس نیستم
آئینه ام
به کسی نمی چسبم
کاش ، به همان اندازه ای که از حرف مردم میترسیم،
از تو می ترسیدیم
که اگر اینگونه بود دنیای ما دنیای دیگری بود ،
و آخرت ما آخرت دیگری
کاش
به طمع رويا ،چشم مي بندم
و به كام كابوس، باز مي گشايم
.چگونه ست با چشمان بسته به رويا رسيدن !!!؟
شـاید
تــو کوهی
وگــرنــه آدم کـه بـه آدم مـی رسد
درد این ریل های بیچاره سکوت است
قطارها زیر پاهایشان آنها را لگد مال می کنند
بعد از سال ها سکوت
زنگ می زنند
و می گویند
این سرنجام فریاد های نکشیده است
زیر این آسمان ابری به معنای نامش فکر می کند
گل آفتابگردان!
وقتی نگاه می کردم
از گل به خار رسیدم
با خود گفتم
پروردگارا
چه فلسفه یی ست
در این همسایگی
و چه حکمتی ست در این بیگانگی
او یک نگاه داشت ، به صد چشم می نهاد
او یک ترانه داشت ، به صد گوش می سرود
من صد ترانه خواندم و نشنود هیچکس
من صد نگاه داشتم و دیده ای نبود
انسان اگر فقير و گرسنه باشد، بهتر از آن است
كه پست و بي عاطفه باشد.((چارلی چاپلین))
یکی از فرق های انسان با خدا این است :
که انسان تمام خوبیها را با یک بدی فراموش میکند
ولی خدا تمام بدیها را با یک خوبی فراموش میکند
در شهری که خورشید را به قیمت شمعی نمی خرند
پروانه شدن یعنی تباهی.
گاهی اوقات مجبورید بپذیریدکه برخی آدمها فقط می تواننددر قلبتان باقی بمانند
نه در زندگیتان...!
“پایِ “معرفت میاد وسط ، “دستِ “خیلیا کوتاه میشه…
مثل آخرین سرباز
که سر به زیری اش را
پلاک ها
می فهمند!
قاب عکس نیستم....
آئینه ام
به کسی نمی چسبم
به طمع رويا ،چشم مي بندم
و به كام كابوس، باز مي گشايم
چگونه ست با چشمان بسته به رويا رسيدن !!!؟
خسته ام
مثل آخرین سرباز
که سر به زیری اش را
پلاک ها
می فهمند!
قاب عکس نیستم
آئینه ام
به کسی نمی چسبم
کاش ، به همان اندازه ای که از حرف مردم میترسیم،
از تو می ترسیدیم
که اگر اینگونه بود دنیای ما دنیای دیگری بود ،
و آخرت ما آخرت دیگری
کاش
به طمع رويا ،چشم مي بندم
و به كام كابوس، باز مي گشايم
.چگونه ست با چشمان بسته به رويا رسيدن !!!؟
شـاید
تــو کوهی
وگــرنــه آدم کـه بـه آدم مـی رسد
درد این ریل های بیچاره سکوت است
قطارها زیر پاهایشان آنها را لگد مال می کنند
بعد از سال ها سکوت
زنگ می زنند
و می گویند
این سرنجام فریاد های نکشیده است
زیر این آسمان ابری به معنای نامش فکر می کند
گل آفتابگردان!
وقتی نگاه می کردم
از گل به خار رسیدم
با خود گفتم
پروردگارا
چه فلسفه یی ست
در این همسایگی
و چه حکمتی ست در این بیگانگی
او یک نگاه داشت ، به صد چشم می نهاد
او یک ترانه داشت ، به صد گوش می سرود
من صد ترانه خواندم و نشنود هیچکس
من صد نگاه داشتم و دیده ای نبود
انسان اگر فقير و گرسنه باشد، بهتر از آن است
كه پست و بي عاطفه باشد.((چارلی چاپلین))
یکی از فرق های انسان با خدا این است :
که انسان تمام خوبیها را با یک بدی فراموش میکند
ولی خدا تمام بدیها را با یک خوبی فراموش میکند
در شهری که خورشید را به قیمت شمعی نمی خرند
پروانه شدن یعنی تباهی.
گاهی اوقات مجبورید بپذیریدکه برخی آدمها فقط می تواننددر قلبتان باقی بمانند
نه در زندگیتان...!
“پایِ “معرفت میاد وسط ، “دستِ “خیلیا کوتاه میشه…
برچسبها:
+ نوشته شده در جمعه یکم مهر ۱۳۹۰ ساعت 3:59 توسط آرزو
|
دوست های عزیز و مهربانم