متن دلتنگی سال 92
خزان بنشست و گل با باد رفت
چه آسان می شود از یاد رفت...
بگو تمام تو مال من است.دلم می خواهد حسادت کنم به خودم...!!
هوا باراني ست..
شيشه چرا بخار نميگيري؟..
نترس اسمش را رويت نمي نويسم. .
باران كه ميبارد. .
در تمام كوچه هاي شهر پر ميشود از فرياد من..
كه ميگويم. .
من تنها نيستم، تنها منتظرم. . ..
اين هواام ميبينه ما يه نفريم هي دو نفري ميشه...:(
قول داده بوديم ما به هم كه تن نديم به روزگار
چه بي دووم بود قول ما جدا شديم آخر كار
گل مغرور قشنگم من فراموشت نكردم
بي تو اينجا رو نمي خوام ميرم و بر نمي گردم...
اگه بدوني اين روزا چقدر داغونم
چقدر مراقب وسائل اين خونم
دعا كن اون روزاي خوبمون برگرده
ببين نديدنت چقدر شكستم كرده
خستم كرده...
صدايت در گوشم زمزمه ميشود و نگاهت در ذهن مجسم...
ولي من تو را مي خواهم نه خيالت را...
چقدر بايد بگذرد؟؟؟
تا من
در مرور خاطراتم
وقتي از كنار تو رد مي شم تنم نلرزد...
كمي از غصه هايم ياد بگير كه وقتي بودي با فكر رفتنت و وقتي رفتي با فكر بر نگشتنت همراه من ماندند...!!
وقتی می خندی
قندهای عالم در دلم آب می شود ...
لبخند شیرینت
پایان روزگار تلخ من است
بی شک نگاهت
صادقانه تر از لبانت
عاشقی می کند ..
من دلم می خواهد ساعتی غرق درونم باشم، عاری از عاطفه ها، تهی از موج
و سراب، خالی از هر چه فراق، من نه عاشق هستم؛ و نه محتاج نگاهی که
بلغزد بر من، من دلم تنگ خودم گشته و بس...
دلتنگم...نه برای کسی... از بی کسی ...!!!
خسته ام... نه از تکاپو... از در به دری...!!!
نه دوستی ... نه یادی ... نه خاطره ی شیرینی...!!!
تنهایم...
تنهاتر از آن سنگ کنار جاده...!!!
اما مشتاقم!!!
مشتاق دیدار آن کس که صادقانه یادم کند
دیـوارهایی که می سازی ..
هـر روز و هــر روز ..
بیشتر می شوند ! !
بنــای بـــی احساس من …
آخر من از کجــا …
برای این همه دیــوار …
پنجــــره پیدا کنمــ .. !!
آهسته گفت خدا نگهدارت و در را بست و رفت
آدمها چه راحت مسئولیت خود را به گردن "خدا" می اندازند
زندگي اجبار است .... مرگ انتظار است..... عشق يک بار است ..... جدايي دشوار است .....
ياد تو تکرار است
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست
بکه پنهان کردن دلی است که به اسفناک ترین حالست شکسته است.
خورشیدم و شهاب قبولم نمیکند
سیمرغم و عقاب قبولم نمیکند
ای روح بی قرار چه با طالعت گذشت
عکسی شدم که قاب قبولم نمیکند
من خوبـــــــم..!عاشق نیستم..فقط گااهـــی حرف تو
که میشه دلم تنگــــ میشه..این که عــــشق نیست...هســــــــت...؟؟
دردها در من به مانند گرگی پیر است،خسته از جنگ های پی در پی ...
در گوشه غاری نشسته و زخم های خود را لیس میزند ...
چقدر دورتر از احساسم ایستاده ای!
آنجا که تو ایستادی صدای مرا هم نمیشنوی....
چه برسد به دلتنگی!!!
ای کاش گفته بودی که عاشق دیگری شده ای؛
من خودم عاشق بودم،
درکت می کردم . . . .
مَن بَرای ِ تو چَتری بیش نبودم...
بـاران که تَمام شُد
فَراموشَم کَردیـــــــ !
تو تَنها هَم قَدَم ِ بـــــاران می خواستی!
اَما مَن
خودِ بــــــــــــاران شُدَم بَعد اَز آن !!!!!
روز مرگم
تو آخرین نفسم فقط یه چیزی بهت میگم :
اینجوری میرَن ،نَه اونجوری . . . . !!
کاش میان خستگی هایم یکی آهسته می گفت :
"خسته نباشی"
انقد تو گوشم خوندی :
آغوشتو بغیر من به روی هیشکی وا نکن
از وقتی رفتی همش دست به سینه ام
گاهی خلوت دوستت را بهم بریز!
تا بتداند که تنها نیست ...
آرزوی ماست که در وجود دوست خانه ای داشته باشیم حتی به مساحت یک یاد ...
وقتی که تو رفتی خیلی وقت بود به احساساتم سر نزده بودم ، آمدم به دیدنش یخ بست از سرما تمام وجودم ...
بی انصاف حداقل یه شعله شمعی باقی میزاشتی ...
تو چرا خسته نمیشی از منه دیونه ، از منی که روز و شب هام مثل هم میمونه
من هیچ وقت خسته نشدم اما تو ساده نوشتی که من خیلی وقته که خسته شدم
به همین راحتی دل میبری و بی دقدقه دل میبندی بی انکه بدونی شاید تو همه زندگی آن باشی ... بی انصاف
چه بی ریا آمدم به قلب عاشق تو
باورم شد حرفهای به ظاهر صادق تو
چه پر غرور میروی از این دل شکسته
انگار عهدی نبستی با این عاشق خسته
فرستنده : مخمل
گاهی ...
برای کشتن کسی که توی دلت زنده ست،
باید هزار بار بمیری..!
امروز معلم عشق گفت :
دو خط موازی هیچگاه به هم نمیرسند !
مگر اینکه یکی از آنها خود را بشکند .
گفتم : من خودم را شکستم پس چرا به او نرسیدم ؟
لبخند تلخی زد و گفت :
شاید او هم به سوی خط دیگری شکسته باشد …..
کجایی???????????
تنهایی نمیشه از پس تنهایی براومد...
ديگر چشمانم دارند خو ميگيرند ، به اين نبودنهاي هميشگي...هر از چند گاهي آمدني ، رفتني ، لرزشي....
.بي آنکه ببيني اين ترانه ها ، چه دارند بر سر بي قراريهاي من مياورند...
بالــش خودم را ترجيح ميدهم! شــانه هايت مثل بالش هاي مسافرخانه است... خــوب ميدانم ســر هاي زيــادي را تكيـه گاه بوده است...!
دستهایت را زیر تنهاییم ستون کن که من از آوارگی بی تو بدون میترسم . . .
هوای مردن بيخ گوش من است؛
همان جايی که روزی رد نفسهای توبود...
حداقل سنگینی اشکهایت رابرشانه های من بگذار!وقتی که حرفهایم حتی ذره ای ازبارغمت راکم نمیکند!!!
هنوز رو خاکیم یادمان نمیکنند.وای به روزی که خاکمان کنند
آنقدر از غم اشباع شده ام که هیچ چیزی جز مرگ نمی تواند آرامم کند
آنقدر تنها شده ام که حتی مرگ هم تحویلم نمی گیرد
اشتباه از من بود...
پررنگ نوشته بودمت بر کتیبه دلم
به سختی پاک می شوی...
برای زندگی نه سقف می خواهم نه زمین!
نقشه جغرافیایی دستهایت کافیست...
دیگه جدی جدی بریدم چقدر خودم بی توجه نشون بدم که رفتنت واسم مهم نیست
واسم دعا کنید برگرده
هیچ اتفاق خاصی نیافتاده!ستون حوادث خالیست...
هنوز زنده ام بی تو! باورت می شود؟
هردفعه که بهم گفت: نه بیشتربهش علاقه پیداکردم نمیدونم اگه بهم گفته بود اره بازم اینجوری دوستش داشتم؟
بی انصاف اونی که شکستی دلم بود نه گلدون روتاقچه که بگی شکستنی واسه شکستنه قضا بلابود....
تو بردی...
همه هورا کشیدند
"تبریکــــــ"
حالا پایت را از روی خرده های قلبم بردار...
از سال 91 متنفرم..
الان هر ماه برا خودش يه سال شده..
امسال كه سال تحويل بشه ،براي من ميشه سال 1403.. . . . . . .... .
چه آسان می شود از یاد رفت...
بگو تمام تو مال من است.دلم می خواهد حسادت کنم به خودم...!!
هوا باراني ست..
شيشه چرا بخار نميگيري؟..
نترس اسمش را رويت نمي نويسم. .
باران كه ميبارد. .
در تمام كوچه هاي شهر پر ميشود از فرياد من..
كه ميگويم. .
من تنها نيستم، تنها منتظرم. . ..
اين هواام ميبينه ما يه نفريم هي دو نفري ميشه...:(
قول داده بوديم ما به هم كه تن نديم به روزگار
چه بي دووم بود قول ما جدا شديم آخر كار
گل مغرور قشنگم من فراموشت نكردم
بي تو اينجا رو نمي خوام ميرم و بر نمي گردم...
اگه بدوني اين روزا چقدر داغونم
چقدر مراقب وسائل اين خونم
دعا كن اون روزاي خوبمون برگرده
ببين نديدنت چقدر شكستم كرده
خستم كرده...
صدايت در گوشم زمزمه ميشود و نگاهت در ذهن مجسم...
ولي من تو را مي خواهم نه خيالت را...
چقدر بايد بگذرد؟؟؟
تا من
در مرور خاطراتم
وقتي از كنار تو رد مي شم تنم نلرزد...
كمي از غصه هايم ياد بگير كه وقتي بودي با فكر رفتنت و وقتي رفتي با فكر بر نگشتنت همراه من ماندند...!!
وقتی می خندی
قندهای عالم در دلم آب می شود ...
لبخند شیرینت
پایان روزگار تلخ من است
بی شک نگاهت
صادقانه تر از لبانت
عاشقی می کند ..
من دلم می خواهد ساعتی غرق درونم باشم، عاری از عاطفه ها، تهی از موج
و سراب، خالی از هر چه فراق، من نه عاشق هستم؛ و نه محتاج نگاهی که
بلغزد بر من، من دلم تنگ خودم گشته و بس...
دلتنگم...نه برای کسی... از بی کسی ...!!!
خسته ام... نه از تکاپو... از در به دری...!!!
نه دوستی ... نه یادی ... نه خاطره ی شیرینی...!!!
تنهایم...
تنهاتر از آن سنگ کنار جاده...!!!
اما مشتاقم!!!
مشتاق دیدار آن کس که صادقانه یادم کند
دیـوارهایی که می سازی ..
هـر روز و هــر روز ..
بیشتر می شوند ! !
بنــای بـــی احساس من …
آخر من از کجــا …
برای این همه دیــوار …
پنجــــره پیدا کنمــ .. !!
آهسته گفت خدا نگهدارت و در را بست و رفت
آدمها چه راحت مسئولیت خود را به گردن "خدا" می اندازند
زندگي اجبار است .... مرگ انتظار است..... عشق يک بار است ..... جدايي دشوار است .....
ياد تو تکرار است
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست
بکه پنهان کردن دلی است که به اسفناک ترین حالست شکسته است.
خورشیدم و شهاب قبولم نمیکند
سیمرغم و عقاب قبولم نمیکند
ای روح بی قرار چه با طالعت گذشت
عکسی شدم که قاب قبولم نمیکند
من خوبـــــــم..!عاشق نیستم..فقط گااهـــی حرف تو
که میشه دلم تنگــــ میشه..این که عــــشق نیست...هســــــــت...؟؟
دردها در من به مانند گرگی پیر است،خسته از جنگ های پی در پی ...
در گوشه غاری نشسته و زخم های خود را لیس میزند ...
چقدر دورتر از احساسم ایستاده ای!
آنجا که تو ایستادی صدای مرا هم نمیشنوی....
چه برسد به دلتنگی!!!
ای کاش گفته بودی که عاشق دیگری شده ای؛
من خودم عاشق بودم،
درکت می کردم . . . .
مَن بَرای ِ تو چَتری بیش نبودم...
بـاران که تَمام شُد
فَراموشَم کَردیـــــــ !
تو تَنها هَم قَدَم ِ بـــــاران می خواستی!
اَما مَن
خودِ بــــــــــــاران شُدَم بَعد اَز آن !!!!!
روز مرگم
تو آخرین نفسم فقط یه چیزی بهت میگم :
اینجوری میرَن ،نَه اونجوری . . . . !!
کاش میان خستگی هایم یکی آهسته می گفت :
"خسته نباشی"
انقد تو گوشم خوندی :
آغوشتو بغیر من به روی هیشکی وا نکن
از وقتی رفتی همش دست به سینه ام
گاهی خلوت دوستت را بهم بریز!
تا بتداند که تنها نیست ...
آرزوی ماست که در وجود دوست خانه ای داشته باشیم حتی به مساحت یک یاد ...
وقتی که تو رفتی خیلی وقت بود به احساساتم سر نزده بودم ، آمدم به دیدنش یخ بست از سرما تمام وجودم ...
بی انصاف حداقل یه شعله شمعی باقی میزاشتی ...
تو چرا خسته نمیشی از منه دیونه ، از منی که روز و شب هام مثل هم میمونه
من هیچ وقت خسته نشدم اما تو ساده نوشتی که من خیلی وقته که خسته شدم
به همین راحتی دل میبری و بی دقدقه دل میبندی بی انکه بدونی شاید تو همه زندگی آن باشی ... بی انصاف
چه بی ریا آمدم به قلب عاشق تو
باورم شد حرفهای به ظاهر صادق تو
چه پر غرور میروی از این دل شکسته
انگار عهدی نبستی با این عاشق خسته
فرستنده : مخمل
گاهی ...
برای کشتن کسی که توی دلت زنده ست،
باید هزار بار بمیری..!
امروز معلم عشق گفت :
دو خط موازی هیچگاه به هم نمیرسند !
مگر اینکه یکی از آنها خود را بشکند .
گفتم : من خودم را شکستم پس چرا به او نرسیدم ؟
لبخند تلخی زد و گفت :
شاید او هم به سوی خط دیگری شکسته باشد …..
کجایی???????????
تنهایی نمیشه از پس تنهایی براومد...
ديگر چشمانم دارند خو ميگيرند ، به اين نبودنهاي هميشگي...هر از چند گاهي آمدني ، رفتني ، لرزشي....
.بي آنکه ببيني اين ترانه ها ، چه دارند بر سر بي قراريهاي من مياورند...
بالــش خودم را ترجيح ميدهم! شــانه هايت مثل بالش هاي مسافرخانه است... خــوب ميدانم ســر هاي زيــادي را تكيـه گاه بوده است...!
دستهایت را زیر تنهاییم ستون کن که من از آوارگی بی تو بدون میترسم . . .
هوای مردن بيخ گوش من است؛
همان جايی که روزی رد نفسهای توبود...
حداقل سنگینی اشکهایت رابرشانه های من بگذار!وقتی که حرفهایم حتی ذره ای ازبارغمت راکم نمیکند!!!
هنوز رو خاکیم یادمان نمیکنند.وای به روزی که خاکمان کنند
آنقدر از غم اشباع شده ام که هیچ چیزی جز مرگ نمی تواند آرامم کند
آنقدر تنها شده ام که حتی مرگ هم تحویلم نمی گیرد
اشتباه از من بود...
پررنگ نوشته بودمت بر کتیبه دلم
به سختی پاک می شوی...
برای زندگی نه سقف می خواهم نه زمین!
نقشه جغرافیایی دستهایت کافیست...
دیگه جدی جدی بریدم چقدر خودم بی توجه نشون بدم که رفتنت واسم مهم نیست
واسم دعا کنید برگرده
هیچ اتفاق خاصی نیافتاده!ستون حوادث خالیست...
هنوز زنده ام بی تو! باورت می شود؟
هردفعه که بهم گفت: نه بیشتربهش علاقه پیداکردم نمیدونم اگه بهم گفته بود اره بازم اینجوری دوستش داشتم؟
بی انصاف اونی که شکستی دلم بود نه گلدون روتاقچه که بگی شکستنی واسه شکستنه قضا بلابود....
تو بردی...
همه هورا کشیدند
"تبریکــــــ"
حالا پایت را از روی خرده های قلبم بردار...
از سال 91 متنفرم..
الان هر ماه برا خودش يه سال شده..
امسال كه سال تحويل بشه ،براي من ميشه سال 1403.. . . . . . .... .
برچسبها:
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و پنجم بهمن ۱۳۹۱ ساعت 15:33 توسط آرزو
|