لنگر عشق زدم بر دل طوفانی تو / تکیه گاهم شده است ساحل بارانی تو . . .

.

.

.

کاش میدانستی آن کس که در تو امید به زندگی را پرورش میداد ، خودش محتاج

قطره ای از باران محبت بود . . .

.

.

.

آن شب که شد زندگی ما آغاز ، آغاز شد افسانه این سوز و گداز

دادند به ما دلی گفتند بسوز ، دیدند که  سوختیم گفتند بساز  . . .








من ، تو ; ما

  یادت هست ؟

تمام شد …

حالا : تو ، او ; شما

من هم به سلامت . . .

.

.

.

ای صبا گر بگذری از کوی مهرافشان دوست / دوست ما را گو سلامی ، دل همیشه تنگ اوست .

.

.

.

دلبرا در دل سنگ تو وفا نیست چرا ؟ / کافران را دل نرم است و تو را نیست چرا ؟

هر که قتلی بکند، کشته بهایی بدهد / تو مرا کشتی و امید بها نیست چرا ؟

.

.

.

کاش میشد در میان اطلسیها خانه کرد / کاش میشد با نگاه بی کسی کاشانه کرد

باد و باران را میان دام کرد و دم نزد / کاش میشد با صدایی عاشقانه ناله کرد . . .

.

.

.

پیراهن خیس ابر تن پوش من است

صد باغ تبر خورده در آغوش من است

این زندگی کبود این تلخ بنفش

زخمی است که سالهاست بر دوش من است . . .

.

.

.

بخار شیشه ایم ، نازمون کنی اشکمون در میاد چه برسه فراموشمون کنی !

.

.

.

تو صادقانه گفتی در خانه قلبت هیچ جایی برای من نیست

من بر قلب سنگی ات بوسه می زنم ، که با من صادق بود . . .

.

.

.

دلامون بزرگه تنگش نکنیم ، زندگی آسونه سختش نکنیم ، رفاقت قشنگه ترکش نکنیم!

.

.

.

ای مثل غرور ساده ی آیینه فاش

کاری نکنی شکستگی آید و کاش

دیدار تو با آیینه حرفی دارد

هم با همه باش و هم جدا از همه باش

.

.

.

ساده بودم که تورا ساده تصور کردم / بعد لبخند تو با گریه تبسم کردم

آشنا با همه ی پنجره های شهرم / چون تورا پشت همین پنجره ها گم کردم

.

.

.

سردم شده است و از درون می سوزم

حالا شده کار هر شب و هر روزم

تو شعر مرا بپوش سرما نخوری

من دکمه ی این قافیه را می دوزم !

.

.

.

“به یاد” هم بودن ، قشنگترین هدیه ایست که نیاز به “با هم” بودن ندارد . . .

.

.

.

می پوشانم دلتنگی ام را با بستری از کلمات ، اما باز کسی در دلم “تو” را صدا می زند . . .

.

.

.

منم دلتنگ رویت / دلم آید به سویت

چه کردی با دل من / که کرده آرزویت . . .

.

.

.

دوست مزرعه ی سرسبزی است که با امید و عشق

در آن بذر می افشانی و با سپاس آن را درو میکنی . . .

.

.

.

مرنج از من ، که دل را نباشد طالقت رنجت / به دنیایی نمی بخشم صفای قلب یکرنگت . . .

.

.

.

امشب ز غمت میان خون خواهم خفت

وزبسترِ عافیت برون خواهم خفت

باور نکنی خیال خود را بفرست

تا در نگرد که بی تو چون خواهم خفت . . .

.

.

.

ای کـــاش دلـــم اســیـــر و بــیـمار نبود

در بـــنـــد نــــگاه او گــــرفــتــار نــبـود

من عاشق واو زعشق من بی خـبر است

ای کــاش دل و دلــبــــر و دلـــدار نـبود





سجده بر سجاده عشاق چون کردی سحر

جان مولا زیر لب نامم را ببر . . .

.

.

.

کوه نیستی ، اما

صدایت که می زنم

شعر و شور و عشق

به من باز می گردد . . .

.

.

.

کَس نمیداند در این بحر عمیق / سنگ ریزه قیمت دارد یا عقیق

من همین دانم که در این روزگار / هیچ چیز ارزش ندارد جز رفیق . . .

.

.

.

آن را که جفا جوست نمی با ید خواست

سنگین دل و بد خوست نمی باید خواست

مارا ز تو غیر از تو تمنایی نیست

از دوست به جز دوستی نمی باید خواست . . .

.

.

.

دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟

دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟

شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن‌

گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟

.

.

.

میان باز ها یک باز تنهاست / در اوج قله بی آواز تنهاست

کبوتر با کبوتر هم غریبست / “کبوتر با کبوتر، باز تنهاست”  . . .

.

.

.

صفای باطنت را دوست دارم / کلام و ظاهرت را دوست دارم

تو گرچه دوری از من ای عزیزم / وفای حاضرت را دوست دارم . . .

.

.

.

آرزویم برایت این است :

در میان مردمی که می دوند برای زنده بودن ، آرام قدم برداری برای زندگی کردن . . .

.

.

.

قلب پر از سکوتم دلتنگه از جدایی / بی تو ببین چه سرده تابستون و تنهایی . . .

.

.

.

از حساب و کتاب بازار عشق هیچگاه سر در نیاوردم !

و هنوز نمی دانم چگونه می شود هربار که

تو بی دلیل ترکم می کنی من بدهکارت می شوم . . . ؟

.

.

.

فروغ ساحل شب های من باش / طلوع طالع فردای من باش

در این فصل خزان زندگانی / امید این دل تنهای من باش . . .

.

 


برچسب‌ها: